13 ماه و 10 روز
سلام پسر گلم الان درست 13 ماه و 10روزته قبلا هر ماه برات عكساتو ميذاشتم اما ديگه بزرگ شدي و همش ميخواي كنارت باشم و باهات بازي كنم نمبتونم بيام نت .
يه هفته بعد تولدت خونه جديدمون اومديم بعد مرتب كردن خونه ،رفتي م خونه ننه تا دايي موهاتو بتراشه و كچل بشي اون شب خيلي گريه كردي به زور تنوستيم موهاتو كچل كنيم
خيلي بازگوش و دوست داشتني تر شدي
اعضاي صورت رو نشون ميدي
چشم و گوش و دماغ و زبون و دست و پا رو
بيشتر وسايل خونه رو ميشناسي
مفهوم نه و دست نزن رو ميفهمي
انگشت اشاره اتو تكون ميدي و ميگي ده ده ده ( يعني نه نه نه )
ماما – بابا –ننه –دده – جيش – كيش –جي و خيلي چيزاي ديگه ميگي كه من نميفهمم
دستو ميذاري رو صورتت و جي ميكني
الكي ميخندي و گريه ميكني و سرفه ميكني
ميگيم نماز بخون سرتو ميذاري زمين و دهنتو تكون ميدي
سرتو ميذاري زمين ميخواي غلط بزني
هر جا اهنگي ميشنوي هر اهنگي هم باشه زود ناناي ناناي ميكني و ميرقصي
هر كي ميبينه عاشقت ميشه و تو هم هركي رو ميبيني سريع ميپري بغلش
سه تا مكعب رو هم ميذاري و كلي ذوق ميكني برا خودت دس ميزني
در كل پسرهستي زياد مامانتو اذيت نميكني هر چي دم دستت باشه باهاش بازي ميكني
ماماني با نمد برات كتاب و عروسكاي انگشتي نمدي درست كرده
ساعت 6-7 عصر همش نق ميزن كه بايد بابايي ببرتت بيرون باهم ميرين و ميگردين
عاشق هندونه اي و تا ميبيني ميري سراغ يخچال و درشو باز و بسته ميكني
فداي گل پسرم برم كه مامانش اين همه دوسش داره
عكس تولد يه سالگي
البته از رو عكس انداختم كيفيتش بده
اينم عكس كچليت