اولين سلماني
ديشب بعد اين كه از خونه ماماني اومديم مهداد گفت قبل اينكه بريم خونه يه سر بريم سلماني و موهاي الوين رو كوتاه كنيم ساعت 11 شب بود و بهش گفتم اين موقع هيچ سلماني باز نيست اما اونبا قاطعيت گفت سلماني كه دوستمه حتما بازه بالاخره رفتيم و باز بود
منم تو ماشين نشستم از دور ميديدمش الوين بدون اينكه نق بزنه و گريه كنه آروم نشست و دوست باباي همون آقا رفيق آرايشگر موهاشو كوتاه و مرتب كرد .كلي فرق كرده بود پسر نازم كه ماماني فداش بشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی