الوین ( elvin )الوین ( elvin )، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

دل نوشته هایی برای پسر عزیزمان الوین

برای پسرم الوین

من برای پسرم از این کارت‌های آموزش لغات فارسی و انگلیسی نمی‌خرم. از دو سالگی مغزش را با یک مشت فکر مزخرف مثل “یاد نگرفتن لغات فلان مبحث” درگیر نمی‌کنم. پسرم را می‌برم پارک. می‌گذارم آزادانه بدود. حتی گاهی زمین بخورد. می‌گذارم پسرم با بچه‌های همسن خودش گرگم به هوا بازی کند. می‌گذارم بهترین تفریحش وقت‌هایی که می‌رویم پیک نیک گل بازی باشد نه پز دادن سطح زبان انگلیسی به پسر عموهایش. من برای پسرم خمیر بازی می‌خرم. بعضی وقت‌ها می‌گذارم دکتر بشود و با چوب بستنی‌اش معاینه‌ام کند. من میگذارم پسرم خلبان بشود و با هواپیمایش بازی کند. اما برایش از این کارت‌های آم...
3 خرداد 1394

16 ماهگی تا 22 ماهگی

فدای گل پسرم برم که عاشق آب بازیه       الوین در مدرسه با پسر یکی از همکاران   ای شیطون بلا این چیه پوشیدی دختر شدی      چهارشنبه سوری حیاط خودمون   الوین و ملیسا با دختر مدیر مهد تو مهد کودک (نوه دایی بابات)   فدای گل پسرم بشم که داره به مامانش کمک میکنه     امیر محمد خوشگل نوه خاله الوین             آیسان و آمیر محمد و آنیل و الوین سرگرم بازی       الوین و امیر محمد ( امیر محمد نترس میخوام بوشت کنم) ...
28 اسفند 1393

مهد کودک

سلام گل پسر عزیزم چند مدتی که دیگه به وبلاگت سر نمیزنم آخه خودت دیگه بزرگ شدی و حرف منو میفهمی و بیشتر با خودت حرف میزنم تا بیام اینجا امسال از وقتی که مهد گذاشتمت نتونستم بیام چیزی بگم و عکساتو بذارم روز به روز بزرگتر و عاقلتر و باهوشتر و شلوغتر میشی روز های اول مهد هم برا تو هم برا من خیلی سخت بود اما خیلی زود خودتو به مهد عادت دادی با اینکه زیاد اونجا چیزی یادت نمییدن اما چون مدیر مهد آشناست و همه تو رو دوست دارن راضی هستم     
6 بهمن 1393

پايان 15 ماهگي

سلام گل پسر عزيزم   الوين جون ديگه بزرگ شدي و خيلي چيزا رو ميفهمي اذيت كردنت خيلي كم شده   يه هفته اي ميشه كه مي مي خوردن رو سه وعده كردم صبح و عصر و شام   خيلي بازيگوش شدي   چند روز پيش كه عروسي بوديم تو عروسي نيم ساعت آروم تو بغلم نشستي و از جات تكون نخوردي اما بعدش تا آخر عروسي همش ناي ناي ميكردي و به همه جا سرك ميكشيدي پيش هر كي هم بخواد مي نشستي نميدونستم اينقدر شلوغ باشي 6 تا دندون بالا داري  2 تا هم پايين اينم لحاف خوشگلي كه ننه معصومه داده ( عروس عموي بابا )   واي واي تو يخچال چيكار ميكني  همش ميري در يخچالو باز ميكني يا توش ميشيني آفرين پس...
9 شهريور 1393

یک روز الوین با مامان و باباش

یک روز الوین با مامان و باباش  الوین که ساعت 7- یا 8 صبح بیدار میشه اما خودم چون دیر بلند میشم تو تختم بهش شیر میدم اونم دوباره کنار ما میخوابه  ساعت 9 که بیدار میشه یکم با من و باباش بازی میکنه  بعد شست شوی دست و صورت و جیش و ...  صبحونشو آماده میکنم میدم اونم خوب میخوره بعدش یه آهنگ ملایم یا یه کارتون آهنگ دار میذارم تا اون گوش کنه و خودمون صبحونه بخوریم بعضا هم سه تایی باهم صبحونه میخورم  ساعت 12 یکم نق میزنه که باید بخوابم منم سرگرمش میکنم آخه 12 بخوابه عصر خوابوندش خیلی سخت میشه  اما سرگرمیش:  جی جی بازی میکنیم -  با مکعبها برج درست میکنیم سه تا مکعب رو هم میذار...
11 مرداد 1393