الوین ( elvin )الوین ( elvin )، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

دل نوشته هایی برای پسر عزیزمان الوین

یک روز الوین با مامان و باباش

یک روز الوین با مامان و باباش  الوین که ساعت 7- یا 8 صبح بیدار میشه اما خودم چون دیر بلند میشم تو تختم بهش شیر میدم اونم دوباره کنار ما میخوابه  ساعت 9 که بیدار میشه یکم با من و باباش بازی میکنه  بعد شست شوی دست و صورت و جیش و ...  صبحونشو آماده میکنم میدم اونم خوب میخوره بعدش یه آهنگ ملایم یا یه کارتون آهنگ دار میذارم تا اون گوش کنه و خودمون صبحونه بخوریم بعضا هم سه تایی باهم صبحونه میخورم  ساعت 12 یکم نق میزنه که باید بخوابم منم سرگرمش میکنم آخه 12 بخوابه عصر خوابوندش خیلی سخت میشه  اما سرگرمیش:  جی جی بازی میکنیم -  با مکعبها برج درست میکنیم سه تا مکعب رو هم میذار...
11 مرداد 1393

كاراي نمديم

سلام عزيز دلم  اینم چند نمونه از کارای نمدیم  آویز در    عروسک انگشتی    گل سر    اینم خرگوش که الوین چشماشو کنده براش نقش دودو رو داره      ...
24 تير 1393

13 ماه و 10 روز

سلام پسر گلم الان درست 13 ماه و 10روزته قبلا هر ماه برات عكساتو ميذاشتم اما ديگه بزرگ شدي و همش ميخواي كنارت باشم و باهات بازي كنم نمبتونم بيام نت . يه هفته بعد تولدت خونه جديدمون اومديم بعد مرتب كردن خونه ،رفتي م خونه ننه تا دايي موهاتو بتراشه و كچل بشي اون شب خيلي گريه كردي به زور تنوستيم موهاتو كچل كنيم خيلي بازگوش و دوست داشتني تر شدي اعضاي صورت رو نشون ميدي چشم و گوش و دماغ و زبون و دست و پا رو بيشتر وسايل خونه رو ميشناسي مفهوم نه و دست نزن رو ميفهمي انگشت اشاره اتو تكون ميدي و ميگي ده ده ده ( يعني نه نه نه ) ماما – بابا –ننه –دده – جيش – كيش –جي و خيلي چيزاي ديگه ميگي كه من نم...
21 تير 1393

تولد یه سالگیت مبارک

سلام پسر گلم الوین جون تولد یه سالگیت مبارک عزیزم وای خدای من چه زود گذشت درست یه سال پیش تو همین روز بدنیا اومدی و بغلت کردم چه روزهای خوبی بود اون روز مثل الان خیلی خوشحال بودم که خدا یه پسر ناز و خوشگل بهمون داده. به خاطر اسباب کشی و بسته بندی وسایل خونه امروز نمیتونم برات اونطور که دلم میخواد جشن بگیرم با اینکه کلی وسایل تزیینی برا تولدت هم درست کرده بودم . اما هفته بعد 23 خرداد همزمان با نیمه شعبان با عموو عمه و خاله و دایی  و ننه ها میخوام یه جشن کوچولو بگیرم . ضمنا به داییت هم میگم تا بیاد بعد تولد درست روزی که ختنه شدی موهاتو هم بزنه. چند روز پیش هم عکس های اتلیه ات آماده شد خیلی ناز و خوردنی شدی سر فرصت ع...
11 خرداد 1393

اولین قدم

سلام عزیز دلم  چندمدتی هست که سر مامانی شلوغه و نمیتونه زیاد به سایتت بیاد و برات از کارات بگه  بعد عید درست چند روز بعد سیزده بدر بابایی خونه خرید البته از همین مسکن مهر ها ، خدا رو شکر خوبه من که پسندیدم خدا کنه تا تولدت بریم اونجا برات جشن خوب بگیرم  چند روزه دیگه 11 ماهگیت تموم میشه . امروز برا اولین بار وقتی سرپا ایستادی یه قدم برداشتی من و بابایی که خیلی ذوق کردیم .خیلی بازیگوش شدی عاشق وسایل برقی و کنترل و موبیل اینجور چیزا هایی. بابا میگی  در در میگی بای بای میکنی به به میگی  زبونت رو نشون میدی  الو میکنی  چشمک میزنی  ( موقع چشمک زدنت میخوام درسته بخورمت ) تازگیا سیی سیس...
8 ارديبهشت 1393